اگر امروز آموزش به کودکان را در مدارس آغاز نکنیم و به آنان نیاموزیم که همه انسان ها فارغ از جنسیت، مذهب و نژاد با یکدیگر برابر هستند باید منتظر وقوع جنایت دیگری از نوع جنایت اخیر باشیم.
سرویس اجتماعی خرداد، پژمان پارسی پور: طی چند روز اخیر انتشار یک خبر ایرانیان را بهت فرو برد: تجاوز به دختری 6 ساله به نام ستایش که افغان بود و البته زاده ایران. او در ورامین در نزدیکی تهران و در منطقه خیر آباد به دنیا آمده بود. او بیست و دوم فروردین گم میشود و پدر و مادرش که اهل افغانستان هستند، همه جا را به دنبال دخترک زیر و رو میکنند، پلیس هم ردی از دخترک نمییابد. تا اینکه فردای روز گم شدن ستایش، پلیس میگوید ردی از او گرفته است. اما پدر ستایش با پیکر آسیب دیده دخترش مواجه شده میشود، پسر 17 ساله همسایه، ستایش را بعد از تجاوز با چاقو به قتل میرساند و پیکرش را در وام حمام میاندازد و رویش اسید میریزد. پسر 17 ساله در از بین بردن جنازه موفق نیست و از دوستش کمک میخواهد و این دوست هم پدرش را در جریان میگذارد و خبر به پلیس و کلانتری محل داده میشود و حالا پسرک دستگیر شده است.
به گزارش خرداد، این موضوع آن قدر که در شبکه های اجتماعی و در میان کاربران و شهروندان معمولی بازتاب داشت در رسانه ها به میزان کافی بازتابی نداشت.
اما براستی ریشه این جنایت چه بوده است؟ آیا صرفا موضوع مربوط به اختلالات روحی و روانی می شده یا عوامل دیگری نیز نقش داشته اند؟ افغان تبار بودن این دختر می تواند این ظن را قوی کند که روحیات نژادپرستانه (شاید در ناخودآگاه) فرد متجاوز و قاتل انگیزه ای برای ارتکاب این جنایت بوده باشند.
واقعیت آن است که تجربه تجاوز جنسی علیه مهاجران در کشورهای اروپایی همزمان با سیل مهاجران از خاورمیانه به آن کشورها نشان می دهد که سواد و آگاهی پایین و حس خودبرتربینی طیفی از جامعه میزبان زمینه ساز ارتکاب جنایات علیه مهاجران می شود مهاجرانی که از دید این افراد "دیگری" محسوب می شوند و به ضرر اقتصاد و فرصت های شغلی جمعیت اصلی قلمداد می شوند در نتیجه، از دید آنان ضروری ترین کار یا اخراج آنان است یا اذیت و ازار و در شکل دهشتناک تر آن حذف فیزیکی آنان از طریق تجاوز و سپس قتل.
در سال های گذشته اخباری از تجاوز جنسی برخی از مهاجران افغان به زنان و دختران ایرانی منتشر شده بودند. در مواجهه با چنین اخباری فردی ناآگاه این گونه تصور می کند که تمام افغان ها "متجاوز" هستند. او به جای تفکر و ریشه یابی درباره انگیزه و علت این اقدامات (که می تواند به حاشیه رانده شدن در جامعه و احساس طرد شدگی را نیز در بر گیرد) به دنبال انتقام و مقابله به مثل بر می آید.
نمونه خارجی این مورد می تواند نمایی بهتر را پیش روی مان قرار دهد. برای مثال، در کلن آلمان اخیرا اخباری منتشر شد که نشان می داد در شب سال نو عده ای مهاجران آفریقایی تبار و خاورمیانه ای به دختران و زنان آلمانی تعرض جنسی کرده اند. این خبر همان چیزی بود که گروه های نئونازی و فاشیست درصدد بهره برداری از آن بودند. آنان در شهرهای شان می گویند:"ما مهاجر نمی خواهیم، باید از دژ اروپایی در مقابل حمله مهاجران دفاع کنیم".
در واقع، ملی گرایان و فاشیست ها از زخم های باقی مانده بر پیکر زنان آلمانی به عنوان ابزاری برای ترویج نفرت و خشونت علیه مهاجران استفاده می کنند. در مقابل اما احزاب چپگرا و حامیان حقوق زنان معتقدند که ریشه اصلی چنین حوادثی اجتماعی هستند و مهاجران و جامعه اصلی نیازمند آموزش هستند آموزش نوع تعامل با یکدیگر و احترام به حقوق هم.
اکنون در کشورهایی چون دانمارک و برخی از ایالت های جنوبی المان گفتمان دست راستی و نژادپرستانه در حال غلبه است و بحث هایی چون مصادره اشیا قیمتی و پول مهاجران مطرح می شوند.
علاوه بر اروپا نگاهی به امریکا نیز نشان می دهد که تاریخ تجاوز در آن کشور آمیخته با تبعیض جنسیتی میان زن و مرد و نژادپرستی سفید پوستان علیه سیاه پوستان بوده است. تجاوز به عنف ابزاری مهم برای تلاش های خشونت آمیز سفیدپوستان امریکایی برای سرکوب دیگر قومیت های ساکن آن کشور بوده است. در طول دوران برده داری مردان سفید پوست و سیاه پوست علیه زنان یکدیگر دست به تجاوز می زدند.
اگرچه داده های دقیق در این باره محدود است اما برخی آمارها نشان می دهند که برخی از زنان در معرض خطر بیش تری برای آسیب پذیری بر اثر تجاوز و سوء استفاده جنسی قرار دارند. "اتحاد ملی برای پایان دادن به خشونت جنسی" که کارزاری برای مقابله با خشونت ضد زن در غرب است است در این باره می نویسد:"دست کم 18 درصد از زنان سفید پوست و 7 درصد از زنان آسیایی تبار در طول زندگی خود در امریکا با تجاوز مواجه شده اند. در میان زنان مهاجر 19 درصد سیاه پوست،24 درصد دورگه و 34 درصدا امریکایی های هندی تبار بوده اند. به این میزان باید زنانی را نیز اضافه کرد که مهاجر غیر قانونی هستند و از ترس اخراج درباره تجاوزهای صورت گرفته گزارشی را ارائه نمی دهند".
با نگاهی به این موارد می توان دید که از سویی نظام فکری مردسالارانه در حوزه اجتماعی و زیردست قلمداد کردن زنان و از سوی دیگر حس خودبرتربینی جامعه میزبان در قبال مهاجران می تواند به بروز چنین جنایاتی بیانجامد.
بدرفتاری علیه افغان ها در ایران بی سابقه نیست. برای مثال، پیش تر گزارش هایی منتتشر شده بود که نشان می داد در پارک ولایت اصفهان در روزهای نوروز تابلویی نصب شده بود مبنی بر "ورود افاغنه ممنوع". کم ندیده ایم برخوردهای توهین آمیز با افغان ها در اتوبوس و مترو را و یاد کردن از آنان با عنوان شغلی که به اشتباه به مثابه ناسزا به کار می برد در حالی که توجه نداریم که اگر همین کارگران افغان مهاجر به ایران پس از بروز جنگ داخلی در کشورشان نبودند زیربناها و پروژه های ساختمانی ایران با روند سریع دهه های اخیر پیشرفت نمی کرد. توجه نداریم که بسیاری از فرزندان همین کارگرهای افغان مدارج علمی را طی کردند و یا در حال گذراندن دوران تحصیلات تکمیلی هستند و از جایگاه اجتماعی خوبی چه در ایران و چه دیگر نقاط جهان برخوردار شده اند.
اگر امروز آموزش به کودکان را در مدارس آغاز نکنیم و به آنان نیاموزیم که همه انسان ها فارغ از جنسیت، مذهب و نژاد با یکدیگر برابر هستند باید منتظر وقوع جنایت دیگری از نوع جنایت اخیر باشیم.